عشق همیشگی من پری ناز و پارسا

تولد یکسالگی پارسا جون

                     سلام امسال عید در کنار همسر و دو فرزندم بودم خیلی قشنگ بود روز پنجم عید به شمال رفتیم خیلی خوش گذشت فقط هوا خیلی سرد بود                                                روز هفتم اردیبهشت هم روز تولد پارسا جوون بود همه رو دعوت کردم و یه تولد باحال بود ولی از خستگی داشتم می مردم تازه غذا رو از بیرون گرفتیم ولی خیلی چیزا رو باید خودم درست می کردم رویهم رفته خوش گذشت پارسا جونم تولدت مبارک               پریناز از پارسا بیشتر خوشحال بود تازه اونم کلی کادو جمع کرد پارسا در و دیوار و می گیره و راه میره البته دو ماهی هست که این کارو می کنه هنوز به تنهایی راه نمی ره تنبلک منه دیگه   وقتی ...
10 ارديبهشت 1391

فرزند عزیزم

فرزند عزیزم: آن زمان که مرا پیر و از کار افتاده یافتی، اگر هنگام غذا خوردن لباسهایم را کثیف    کردم ویا نتوانستم لباسهایم را بپوشم اگر صحبت هایم تکراری و خسته کننده بود صبور  باش و درکم کن به یادت بیاور وقتی تو کوچک بودی مجبور می شدم روزی چند بار لباسهایت را عوض  کنم برای خواباندنت مجبور می شدم چقدر تو را راه ببرم تا خواب ناز به چشمانت بیاید برای سرگرمی تو بارها و بارها داستانی را برایت تعریف می کردم  و دفعه بعد دوباره و دوباره داستان های جدید ازم می خواستی... وقتی سوالات خنده داری از دنیای مدرن امروز می کنم به من نخند وبا تمسخر به من ننگر وقتی برای ادای کلمات یا مطلبی حافظه  ام یار...
10 ارديبهشت 1391

اولین سال تحویل پارسا سال1391

  سلام اومدم ولی دیر اومدم مهم اینه که اومدم امسال اولین سالی بود که پارسا جون کانون خانواده ما رو گرم می کرد  صبح از خواب که بیدار شدم پارسا هم بلند شد و بهم لبخند قشنگی زد بعد به سراغ خواهرش رفت و اون رو هم بیدار کرد پریناز و پارسای عزیزم کنار پدر و مادرشون در جوار سفره هفت سین نشستند و سال جدیدی را به سلامتی و میمنت شروع کردند من هم این سال را به تمام مردم ایران تبریک میگم   ...
10 ارديبهشت 1391

پارسا و بستری شدن در بیمارستان

سلام امروز می خوام از یه روز سخت زمستون بنویسم روز اول اسفند ماه بود اون شب پارسا جون اصلا آروم و قرار نداشت و مرتب جیغ می کشید و بالا می اورد  خیلی سخته وقتی نور چشم آدم جلوی چشاش ناله می کنه و هیچ چیزم تو شکمش نمی مونه  به دکترش زنگ زدم گفت سریع ببرش بیمارستان کودکان تهران و بستریش کن چون آب بدنش خیلی کم شده  خیلی سخت بود که خودمو راضی کنم بچمو بستری کنم به هر زحمتی بود  پذیرفتم و چه روزای سختی رو با پارسا توی بیمارستان گذزوندیم  خدا قسمت گرگ بیابونم نکنه پارسا در برابر سرم مقاومت می کرد و اونو می کشید  بعد اومدن جلادانه به جون بچم افتادن تا رگشو پیدا کنن نیم ساعت تموم گشتن و بچمو عذاب دادن تا رگ...
3 ارديبهشت 1391

9 ماهگی پارسا و بغل کردنای پریناز

                                   پارسا جونم الان 9 ماه و 12 روزشه و پرینازم الان 5سال و 6 ماهشه پارسا الان تقریبا به همه بابا میگه وقتی بی بی انیشتین رو نگاه می کنه شروع می کنه به دست زدن و با آهنگ موزارت آواز خواندن این هم یه نمونه از آوازش ب ب ب ب ب ب ب با با باب باب فقط اگه به من احتیاج پیدا کنه ماما میگه قربونش بشم الهی   پرینازم  امروز پون مدرسه اش تعطیل بود نرفت و خونه بود و به مامانش کمک کرد و خونه رو مثل یه دسته...
20 بهمن 1390

غذا براي ني ني

سوپ تقويت شده براي 8 ماه گل ماهيچه 1 عدد پياز كوچك 1 عدد شلغم متوسط 1 عدد تره فرنگي خردشده 1 قاشق غذاخوري بادوم خردشده 1قاشق چايخوري هويج متوسط 1 عدد گندم پرك 1قاشق غذاخوري آب 2 ليوان همه ي مواد بالا رو بريزين توي ظرف و براي مدت 2ساعت بزارين كاملا بپزه و بعدش با هروسيله اي داشتين لهش كنين . موقع سرو هم كمي كره گياهي يا روغن زيتون بدون بو و كمي هم آبليموي تازه بهش اضافه كنين و به ني ني خوشگلتون بدين. ايشالا بخوره و قوي بشه  بقيه در ادامه مطلب و به زودي به روز مي شود كته ماهيچه ماهيچه گوسفندي يك تكه پياز متوسط 1عدد برنج3قاشق غذاخوري كره1 قاشق مرباخوري آب ابتدا ماهيچه را با آب وپياز رنده شده كاملاً ميپزيم طوري كه بعد ا...
16 بهمن 1390