تولد یکسالگی پارسا جون
سلام امسال عید در کنار همسر و دو فرزندم بودم خیلی قشنگ بود روز پنجم عید به شمال رفتیم خیلی خوش گذشت فقط هوا خیلی سرد بود
روز هفتم اردیبهشت هم روز تولد پارسا جوون بود همه رو دعوت کردم و یه تولد باحال بود ولی از خستگی داشتم می مردم تازه غذا رو از بیرون گرفتیم ولی خیلی چیزا رو باید خودم درست می کردم رویهم رفته خوش گذشت پارسا جونم تولدت مبارک
پریناز از پارسا بیشتر خوشحال بود تازه اونم کلی کادو جمع کرد
پارسا در و دیوار و می گیره و راه میره البته دو ماهی هست که این کارو می کنه هنوز به تنهایی راه
نمی ره تنبلک منه دیگه
وقتی می خوام با کسی حرف بزنم صورتم رو می گیره به طرف خودش بر می گردونه
خیلی بد غذا شده و کم می خوره وزنش خیلی کمه از وقتی بیمارستان بستری شد دیگه وزن خوبی نگرفته
پرینازم مدرسه میره شعرهای جدید و بازیهای جدید یاد گرفته با پارسا خیلی بازی می کنه برای پارسا کلی هدیه خریده بود روز تولد به من خیلی کمک کرد خدا نگهدارش باشه
خیلی زود عکساشون رو می ذارم